رابطه بين تحولات تكنولوژيك و زيباييشناسي سينما (يا تلويزيون) بحث جالبي است كه در طول تاريخ سينما همواره مطرح بوده است. پيدايش سينماي ناطق از مشهورترين اين نمونههاست. ميدانيم كه گروهي از كارگردانهاي مهم سينماي صامت نخست به مخالفت با آن برخاستند، بعد طي بيانيهاي خواستار استفاده درست و هنري از آن شدند. پرده عريض، رنگ، امكان ضبط صداي سينك سر صحنه، دوربينها و تجهيزات صدابرداري سبك، حتي اختراع نسبتاً كوچكي مانند لنز زوم، هريك چالشهاي زيباييشناختي خاص خود را در برابر فيلمسازان و نظريهپردازان سينما قرار دادند. به ياد داريم دهههاي شصت و هفتاد ميلادي را كه فيلمها پر بودند از زومهاي تند و چشمگير به پيش و پس، در حالي كه امروز حتي در فيلمهاي آماتوري هم بسيار حسابشده از لنز زوم استفاده ميشود و اگر هم در موقع فيلمبرداري از لنز زوم استفاده شده است، چه بسا موقع تدوين قسمت زوم را بيرون ميآورند و آنچه ميماند برش از تصوير باز به بسته يا بالعكس است.
قاعده عمومي اين است كه پيدايش هر تكنيك تازه دو واكنش متضاد برميانگيزد: واكنشي در راستاي نفي تكنيك جديد، هشدار در زمينه خطري كه از جانب آن هنجارهاي و قواعد زيباييشناختي جاافتاده را تهديد ميكند و ترس از هرجومرج و بيارج شدن نظام زيباييشناختي موجود و واكنشي ديگر از سر ذوقزدگي، باور سادهانگارانه به اينكه تكنيك جديد امكانات بياني فيلمسازان را افزايش ميدهد و انقلابي در سينما و تلويزيون به وجود ميآورد. سپس به مرور زمان نفي تنگنظرانه و ذوقزدگي عوامانه جاي خود را به برخورد متينتري ميدهند كه همانا يافتن امكانات زيباييشناختي و كاربردهاي هدفمند تكنولوژي نوين است.
اين داستان همان است كه در زمينه تكنولوژي تدوين ديجيتالي (و همين طور تصويربرداري ويدئويي ديجيتالي كه در اينجا موضوع بحث ما نيست) دارد اتفاق ميافتد. تدوين فيلم روي كامپيوترهاي خانگي يا كامپيوترهايي كه اندكي از كامپيوترهايي كه در خانههايمان داريم سريعترند و پرظرفيتترند، در نگاه نخست به معجزه ميماند. اينكه در يك آن بدون استفاده از تيغ و اسپلايسور هر تكه فيلم را هر جا مي خواهيد ميچسبانيد و بعد اگر از نتيجه كار راضي نبوديد ميتوانيد فوري به حالت اول برگرديد، همين سرعتي كه در بريدن و چسباندن به دست ميآيد و همين امكان برگشتن سريع به عقب و آزمودن شقوق احتمالي مختلف، خود موجب پيدايش شكلهاي تدوين تازهاي ميشود. كميت از كيفيت جدا نيست. آسان شدن تدوين به طور كلي به استفاده بيشتر از آن و افزايش ضرباهنگ فيلمها و برنامههاي تلويزيوني ميانجامد. اليور استون درباره فيلم قاتلين بالفطره گفته بود كه ساخت اين فيلم بدون تدوين ديجيتالي غيرخطي امكانناپذير بود، چون در هر سكانس آن صدها نما به شيوههاي مختلف و چه بسا شيوههاي دلبخواهي كنار هم آرايش مييافتند و بعد يكي از ميان آنها برگزيده ميشد. بسياري از اين سكانسها از آغاز و تنها در ذهن كارگردان نميتوانستند شكل بپذيرند و تنها در جريان بازي آزمون و خطا در محيط نرمافزار تدوين قابلحصول بودند. به اين بيافزاييد امكانات بيشمار گذار از يك نما به نماي بعد، و همين طور امكاناتي مانند استفاده از صافيها، تغيير رنگي به سياهوسفيد و برعكس، كموزياد كردن سرعت تصوير، تركيب دو يا چند تصوير با هم و تواناييهايي را كه برنامههاي تدوين كامپيوتري براي كار روي صدا در اختيار فيلمساز قرار ميدهند.
نكتهاي كه تا همين جا جلب نظر ميكند اين است كه گويي لازم ميشود تدوين را به گونه تازهاي تعريف كنيم. تدوين ديگر تنها برش زدن نيست. هرچند هرگز تدوين تنها برش زدن و چسباندن نبوده است و گذارهايي مثل فيد اين و فيد آت و ديزالو و سوپرايمپوز هم در آن جايي داشتهاند (طبيعي است از طريق سفارش به لابراتوار با نشانههاي قراردادي قابلفهم براي دو طرف)، امّا امروز تدوينگر مدام به فيلمساز پيشنهادهايي در زمينه استفاده از فلان مورد تصحيح رنگ يا تغيير سرعت يا استفاده از فلان صافي يا بهمان جلوه ميدهد. همه اينها يكجا در اختيار فردي هستند كه به نرمافزار تدوين كامپيوتري (مثلاً پرهمير) مسلط است. امكانات ابزار جديد تقسيم كار را عوض ميكند و تعريف تازهاي از وظايف تدوينگر پيش ميكشد.
همان طور كه گفتم استفاده از تكنيك تازه در ابتداي كار به خودي خود جذاب است، امّا اين جذابيت ديري نميپايد. بيننده از ديدن اين همه شلوغكاري روي پرده، اين همه شيوههاي گذار مختلف از تصويري به تصوير ديگر كه حسرت يك برش ساده را بر دل تماشاگر ميگذارد، اين همه سياهوسفيد شدن و خاكستري شدن و نگاتيو شدن بيدليل تصوير، دلزده ميشود. اين دقيقاً نقطهاي است كه ما امروز در آن قرار داريم. امروز ديگر نفسِ ديدن تردستيها و دفرمه شدنها كسي را شگفتزده نميكند. ديگر همه ميدانند كه اين كارها روي كامپيوتر كاري ندارد و به سادگي و سرعت ميتوان دست به اين بندبازيها زد. چيزي كه اكنون ما به آن نياز داريم و بايد بياموزيم، استفاده هدفمند از امكانات بيشماري است كه ديجيتالي شدن تصويربرداري و تدوين در اختيار ما ميگذارد.
به يك نمونه اشاره ميكنم. در تعدادي از فيلمهاي كوتاه داستاني كه اخيراً در جشنواره فيلم كوتاه تهران ديدم، از دفرمه شدن تصوير از راه به كارگيري فيلترهاي كامپيوتري همزمان با صداسازي متناسب با امكانات صداي نرمافزار پرهمير (يا مشابه آن)، براي به تصوير كشيدن وضعيت روحي شخصيتها، يعني در خدمت درام، استفاده شده بود. در همين فيلمها در مواردي براي تفكيك زمانهاي روايي مختلف از فيلتر قهوهاي يا حركت بين سياهوسفيد و رنگي بهرهبرداري شده بود. همين طور شاهد نوعي استفاده نو از تند و كند شدن تصوير بودم. در شكل سنتي، معمولاً وقتي تكهاي از تصوير كه اسلو موشن يا فست موشن ميشود، اوّلاً اين شگرد كاملاً مشهود است، يعني شما آشكارا ميبينيد كه سرعت حركت آدمها و اشياء و ماشينها و اسبها با سرعت طبيعي فرق ميكند، ثانياً اين سرعت غيرطبيعي يكنواخت است. امّا در شكل جديد. تغيير سرعت چه بسا نامحسوس است. شما احساس ميكنيد حركات لب و دهان و چشمهاي آدمي كه در كلوز آپ بر پرده ميبينيم كند شده است، و در همين ترديد هستيد كه سرعت به حال عادي برميگردد. اين گونه استفاده نامحسوس از امكاناتي كه نرمافزارهاي امروزي در اختيار ما ميگذارند ظاهراً كمك بيشتري ميتواند به روايت درامهاي انساني روي پرده سينما يا تلويزيون بكند.
امّا من معتقد نيستم كه همه تكنيكهاي نو تنها با كاربرد دراماتيك مجوز ورود به مجموعه امكانات بياني يك رسانه را ميگيرند. زيبايي و جذابيت فيالنفسه برخي از جلوههاي تصويري براي ورود آنها به اين مجموعه كفايت ميكند.
استفاده از وايپ به جاي فيد، گاهي براي نفس تنوع دادن به جلوه ديداري كار ميتواند مطرح باشد. همين طور فيد به سفيدي يا فيدهاي رنگي. در مورد اخير طبيعي است بايد تناسبي هم بين رنگ انتخاب شده و حالوهوا و فضاي عمومي فيلم وجود داشته باشد. امّا به طور كلّي چنين به نظر ميرسد كه فيد به سياهي بازمانده دوراني است كه سينما هنوز سياهوسفيد بود. بعد از رنگي شدن سينما، سياهيهاي بين فصلها تنها چيزهايي بودند كه بودند كه سياهوسفيد باقي ماندند. غرض از اين نمونه اين است كه فراموش نكنيم برخي تكنيكهاي لزوماً معناي روانشناختي ندارند، بلكه هنجار تكنيكي زمان خود به حساب ميآيند. در زماني كه سينما سياهوسفيد بود، كسي نميپرسيد منظور فيلمساز از فيلمبرداري سياهوسفيد چيست. سياهوسفيد هنجار بود و به عنوان هنجار خنثي بود. امروز كه سينما به طور كلي رنگي است، اگر كسي فيلمش را سياهوسفيد بسازد ميتوان پرسيد از اين كار چه غرضي داشته است. استفاده گستردهتر از گذارهاي متنوع بين تصاوير و صافيهاي گوناگون براي تغيير شكل آنها با توجه به سهولتي كه اين كارها امروز انجام ميشوند، امري است طبيعي. اكتفا به برش ساده و فيد و سوپرايمپوز و ديزالو به فيلم يا برنامه تلويزيوني يك جلوه قديمي ميبخشد.
نكته مهمي كه در اين زمينه بايد مورد توجه قرار گيرد، تغيير سليقه و مهارتهاي ادراكي تماشاگر است. تماشاگر جوان امروزي با كليپهاي موسيقي بزرگ شده است و بسياري از اين كليپها همان طور كه ميدانيم داستان كمرنگي دارند كه چه بسا بدون رعايت ترتيب زماني و با جلوههايي كه در خدمت القاي حالوهواي روحي عمومي شخصيتها هستند تعريف ميشود. در اين كليپها اصول تدوين تداومي به كلي كنار گذاشته ميشود. حالا تماشاگري كه به تماشاي اين كليپها عادت كرده است زياد در غم به هم خوردن تداوم فضا و زمان نيست و به همين سبب تدوينگر داستاني امروز هم نسبت به تدوينگر ديروز از اين نظرها كمتر محافظهكار است. طبيعي است چنين باشد. هنجار تغيير كرده است. فيلمهاي امروز به طور كلّي تندتر و از نظر ديداري متنوعترند. اين نكتهاي است كه در داوري زيباييشناختي درباره اندازه و چگونگي به كار گيري تدوين ديجيتال بايد مورد توجه قرار گيرد. ملاك ما نبايد ملاك چند دهه پيش باشد.
غرض از اين نوشته اشاره به ضرورت تدوين يك نوع زيباييشناسي امكانات نرمافزارهاي تدوين بود، يعني فرموله كردن قواعدي (همان اندازه كه در زمينه هنر ميتوان قاعده وضع كرد) كه راهنماي استفاده هدفمند از اين امكانات باشند. طبيعي است كه اين نوشته نميتوانست خود قواعد را ارائه و يا حتي پيشنهاد كند، چرا كه اين كار پروژهاي است كه كار پژوهشي گسترده ميطلبد و احتمالاً در منابع خارجي هم انجام نشده است. با اين همه، در اين مختصر، نكاتي درباره سمتوسوي عمومي بحثهايي كه ميتوانند ما را در سامان دادن به اغتشاش ناشي از ورود اين همه امكانات ياري دهند و مانع از غلطيدن به افراط ــ در جهات نفي و انكار يا در جهت ستايش بيچونوچرا ــ گفته شد.